مصلحت نیست که دستان تورا لمس کنم ترسم از دست روی میکده را باز کنی چه کسی عاشق چشمان غزل وار تو نیست؟ نکند قصه ی عاشق شدن آغاز کنی اگر از شوق وصال تو بمیرم چه کنم؟ نکند حس خودت را به من ابراز کنی من تو را در قفس تنگ دلم جا دادم نکند از دل عاشق شده پرواز کنی در نبود تو همه تاب و توانم رفته پیش من باش عزیزم نکند ناز کنی مصطفی حامی
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت